محل تبلیغات شما

داستان من



سلام علیکوم! خوفین خوشین سلامتین؟!


باباااا ولنتاینتون مبارک!!!


چخبرااا!!


یه وقت زشت نباشه من نمیام نمیام میزارم ولین میام!!!؟


ما اصن خودمون روز عخش داریم و روز عخش خارجیا میریزیم تو خیابونا!


باورکن!شما همین بعد ازظهری برو عظیمیه اون مِیدونه!


هفته پیش چهارشنبه به بچه ها میگم ولین فرداس میگن نه هفته بعده گفتم خداروشکر از اونروز 


نگاهاشون اون نگاه سابق نشد!!


*ما که ولنتاینمون کامل شد! البته دیروز جاتون خالی کلی خوش گذشت منو رومی و اسیما و همه کلن 


رفتیم ارکستر ! ارکستر گروه اریا من! اقای مجریشون شبیه اقای میم گاف بود! اون نوازندشونم نگم 


براتون راستش میخوام بنویسم در موردشون کامل کامل ولی میترسم از یه چیزی!


خلاصه خیلی خووش گذشت خواننده دااشتن و کلی برنامه شادی بود منم کلی خندیدم و اون دوساعت 


کلن یادم رفت همه چیزو.


البته راستش یه برنامه بود که توش از منو رومی هم، تشکر کردنیه لوح تقدیر بهم دادن که گذاشتم تو 


کیفم پایینش پاره شد اینقد که عجله ای اومدم خونه! دیرم شده بود ولی بابا درستش کرد


حالا اگر فیلمش درومد میام میزارم اینجا توش منم باشم مشکلی نیس بین اون همه ادم!


اینقد که منو رومی توهمه صحنه ها حاضریم تو مجازی تو اینترنت تو اونترنت!


وااای راستی شعبده بازی هم داشتن وای کبوتر بدبختو سیخ کردن تو جونش اتیشش زدن و ولی تهش 


سالم درومد ! من که باور نمیکنم این اون کبوتر سابق بوده باشه تو فیلم حیثیت گنجیشکه رو کشتن!


کله ی برادر خانوم اقای حق گو مسئول منطقه رو هم اتیش زدن اونم سالم درومد و همون برادر زن 


سابق اقای حق گو شد!


پسرِ اقای شعبده باز هم که اونم البته تو اتیش بازیا و شعبده ها کلی کار انجام داد هم هلو بود!! اینو من 


نگفتما اینو رومی گفت!.


اهان بله از اتاق فرمان میگویند که پسر نمیتونه هلو باشه!!!!


دیگه خلاصه که جاتون خالی !!


اون وسط خوانندشون یه دوتا تیکه به ماهم انداخت.


گفت خوش گذشت گفتیم بلللههه گف بله مال سر سفره عقده شماهام همتون منتظریدو .ایشالله نصیبتون 


بشه این دبه های ترشیو بندازیم بره!


دلم میخواست

یهویی یه یه نفر یه چیز یهویی بهم میگفت!

میدونی چرا اینقد خوشحالم؟

 راستش این روزا حس خیلی خوبی به زندگیم دارمحالمدرسمرابطه ام با ادما خییلی خوبه

راستش قصد بستن داشتمینی میخواستم ادرسمو بزارم رو یه وب دیگه ولی ادرسم رو یه وب دیگس

دلم میخواست از همه اتفاقای این روزا از خوابام از اینکه دوازده میخوابمو پن بیدار میشم مینوشتماز خوشحالیم!

راستیتش به اینکه شادی از درون ادمه معتقد بودم ولی براش سعی نکرده بودم! واقعن هم درون ادمه

دلم برا همتون تنگ شده بود هنوزم تنگه


2.

حاالا که اینجام یخورده از اتفاقای خنده دار روز مره ام بگم!

مثلن این پسره رو تعریف کنم

اولا چنان اخم میکرد که خود من که کاری به کار پسرا ندارم__ میگفتم چشه اخه مگه مال باباشو خوردیم؟

ولی یواش یواش .

 یه روزاییی چشمک میزنه یه روزایی تیکه میندازه و هر هر میخنده واقعن فک نمیکردم تو ماهای اول اینقد تغییر کنه والا

یا در مورد نیلو بگم این نیلوو داستان داره هاا یعنی یروز گف میخواد تغییر جنسیت بدهچقد باهاش حرف زدم که نکن داداچ و اینا

چن روز پیش اومد گف عاشق شدم! گفتم جون بابا تو فقط عاشق شو حالا کی بود!؟  _ این که کیه به همین وب مربوط میشه بعدا تعریف میکنم_

**جوون بابا  افتاده رو زبونم 


سلام.

کلی حرف دارم

ولی جنس حرفام کلی تغییر کرده

این مدت کلی اتفاق افتاده

شاید نباشم که تعریف کنم

کلی درگیرم

یه فصل جدید از زندگیم شروع شده

راستی روز تولدم اومدم اینجا ولی وبم باز نمیشد.!

از نت اموزشگاه اومدم ولی فقط 5 مین

**

دلم برا دوستای وبلاگیم تنگ شده

کاش وبمو ببینن

***

روحیه ام کلی عوض شده یه سری حساسیتامو از دست دادم ولی خوبهزندگی راحت تری دارم !

**

بعدم که دعا دعا دعا فقط کلی دعا لازمم منم کلی یاد ادمای اینجا بودم

**

بلاگفا چشه نمیره توش برم کامنتای اونورو بخونم  اخرین بار چنتا کامنت داشتم

تا چن مین اینجا هستم

اگر هستین یه کامنت بدید کمی بحرفیم خخخ!

**



خواب می دیدم میم شده بود اون پسره!

یعنی تو خواب فهمیدم میم همون پسرس

توضیحش سخت شد

و من دادمیزدم سرش که تو میخواستی از من سوء استفاده کنی یه همچین چیزی ولی صدام در نمیومد:ا

اه اه خدایی این وبو کلا پاکش کنم راحت شم کاش مطمئن بودم راحت میشم میگردم.


عاقو بشخصه باید عرض کنم اینکه با خوندن یه حرفایی دچار حالت تهوع میشم هیچ ربطی به محتواش نداره:))

نمیدونم واقعا:ا یه سری دغدغه همسن و سالامو یا علایقشونو میخونم یجور خندم میگیره که اگر کسی منو ازدور ببینه میگ داری بالا میاری:)))

واقعا افرین که اینجوری هستید. 


+اینایی که اینجورین پستای اونورم هستن:))


رفتم یه سروری

دیدم اوه

یه سری قیمه ریختم تو ماستا بدتر از اینجا :)))

عاقو من تو این چندین سالی که وبلاگ نویسم اهیچ وقت پیش نمیومد همچین قیمه هایی بریزم تو ماستا:ا

ولی خدایی پشت سر شما وبلاگ نویسای اینجا چقد تعریف کردم. دونفر غریبه هم امدند یه چیزایی در جواب پستام گفتن عجب چیزایی بسی حال امدیم.

اون حرفایی که نباید میزدم هم زدم کمی ارام گرفتم.

یگانه بهم پیام داده یه ویس فرستاده میگه صداشوبا کلی ایموجی عشقو اینا

میگم کیه میگ عشقم میگم عشقت کیه میگه پرنیا:ا میگم نمیشناسم میگه همکلاسیمه:ا

ینی این چه انتظاری از من داره.

بعد میگه خوبی گفتم نه میگ چته میگم پُرم .هنوز که هنوزه سین نکرده:( هعیهرچند برای ادامش حرفی ندارم باهاش. چون اونقدر پر شدم که نمیتونم همشو بهش بگم اونم به  کسی که حس خوبی ندارم بهش.

با شعار کسی که تو غمت نیس لیاقت تو شادیت بودن هم نداره دارم همه رو قهوه ای میکنم :))

امروز عکسمو به اون دختره :ا که گفتم شک دارم دختره نشون دادم:ا وامصیبتا. رد دادما. اونم فرستاد یه عکسی. بعد بلاکم کرد که مامانش نبینه:ا قدیما ادمایی که بدمون میومد بلاک میکردیم الان اونایی که دوس داریمو:ا اخه دختره همیشه خوشش میاد بام حرف بزنه :(

اون وبه بدجور ناجور شده ببندمش کسی نبینه. زیادی رد دادنی حرف زدم توش

یه حرفایی دارم که قول دادم بخورمشون و نگم .

پس فعلن قضیه مهاجرت به یه وبلاگ دیگه منتفی شده چون هرجا برم همین اشه باید کلن برم ازین جا. وقتی اوضاعم مرتب شد بیام .

+به یگان گفتم بعضی وقتا سین کن:ا   بعدم گفتم بعد از مهر میبینمت .

.


عاقو گند زدم تو لپ تاپ بد بخت دو روز پیش تا ته شارژش استفاده کردم الان دیگه شارژ نمیشه :(((بدون شارژر خاموش میشه هیچی ذخیره نمیکنهههه:(

چیکارررر کنممممممم؟؟ وای ینی باید برم باتری بخرم؟؟؟ گرونه ک.نمیشه از تنظیماتش برم درست شه؟؟برادرم میگف یبار از تنظیمات رفته درست شده اونم نیس که کمکم کنه عاقووو کمککککک

مدلش لنوو هس هرچند فکر نمیکنم مهم باشه!

+یه خبر خووب باتری خودش درست شد ژانمی ژااااان

ایموجی ژبون دراژی 


 بعد2.3 روز

عاقو دو روز پیش ته مونده شارژ لپتاپ هم استفاده کردمو رفتم

الان شارژر رو پیدا کردم:))

مرسی که سرزدید:))

کلی حرف دارم ازین چن روزه!!!

کلی بگم رو برماممم اول اینکه چقد دلم براش تنگ شده و افسوس که خواسته دلش اینه که نباشم و میخوام که نباشم

دوم اینکه چقد مجازیو دوس دارم ولی حیف که زندگیم یجوریه که تو مجازی قیمه هارو میریزم تو ماستا

و دل تنگی دیگه همین!

+وای عکسمو برای دختره فرستادم اونم فرستاد ازینکارا بعیده ازم ولی .



چقدر اقای کاظمی زندگی خوبی دارهخدا به زندگیشون استحکام بده و انشاله زندگی خوبی داشته باشن همیشه خییلی حرفاشون انرژی داد بهم چقد قشنگههه

زندگی اینجوری واقعا زیباست

میگن 22سالش بوده ازدواج کرده. بعد تو اتاق 6متری خودش زندگیشونو شروع کردن بدون عروسی بعد یواش یواش همون کارایی ک برای عروسی میخواستن بکنن رو بعد ها کردنسال اول سالگرد رفتن رستوران و بقیه رو دعوت کردن ولی نگفتن به مناسبت عروسیه.که کادو نیارن بعد سال بعد رفتن اتلیه سال بعد مسافرت

یاد عروسی مای برادر افتادم خیلی ساده بود منتها دیگ خونه و ماشین رو داشت این برادر من در بیست و سه چار سالگی:)))البته نه خودشابلاخره پدرمان کمکش کرد !!

البته تازه داشتتازه سرکار رفته بود وقتی رفتیم خواستگاری دختر مورد علاقش!!.ولی بازم ساده بود:))خیلی ساده خیلی 

بعله 

خییییلی خوبه این زندگی اقاهه خدا بهش وسعت بدهامین

امروز به لحاظ قمری سالگرد ازدواج مای برادره دیگ!!

اینم منم !!!

+عکس بعدا میزارم الان نتم رو به اتمامِ!!


#فارست گامپ                   #بامیه

#شیرینی                             #دانمارکی خومون!!

#دختر بچه 5ساله!           #یاسین

#بابا                                       #بستنی هزاری!!

#سنندج                                #بستنی پونصدی!خاطره شد

#م                              #گرونی!                #دست مال کاغذی هزاری ظرف یه هفته شد 00!!

#بوس                                              #لپمومکش!                             #پیاده روی

#لپشووو                   #من مامانمو میخوام:)!                 #نت پرسرعت رو عشقه!

#جووونم                  #                            #قربونرکسی شو که برات تب کنه!

#نماز!                          #خاک توسرت!          #زنم شوع!

#یه بوس بده!

#جورابات چه قشنگه!    #کادو تولد دوسال پیشم

#جوراب شبرنگ راه راه!            #مهتاب 


هع

بابا داره باهام حرف میزنه

میگ بی انصافم که دیشب اونو گفتم

میگ حالا یکی بوده که حالا نیس تو باید اینجوری کنی اینجور بگی؟

_قضیه این نیس نیس نیس نیس نیس

میگ یه پدر زنده باشه و مرگ اولاد ببینه؟

هووف 

بابا هم غمگین کردم

ترکشام داره به همه میخوره

چه غلطی کنم؟؟؟

حرف نمیزنم بازم یهو از دهنم میپره بیرون این حرف.

یادم نمیاد چی گفتم ولی فک کنم تو مایه های همین بمیرمو اینا بوده

اه خب من چه غلطی کنم؟؟؟؟ میخوام سرمو بکنم تو این کتابا ولی چمه؟؟؟

اه

میگ چیکار میکنی تو دنیای خودت.تقصیر من نبود حرفی ک زدم خوع حالم خوب نی م اومده بهم یه چیزایی میگ که بد نی ولی من حساس شدماز همه بدم اومده بگه سلام هم میکم نگاه کن چقد بی احساسه .نمیدونم چمهفقط باید یه انتراکت بگیرم همین!


شاید از نوشتن این پست پشیمون شمچون قرار گذاشتم با خودم تا زمانی که شرایطم ثابت نشه برنگردم. حدودا نود روز دیگه برمیگردم اینجا.

برام دعا کنید .هرکس که اینو میخونهتصادف کردم .سال نود و هفت و همه دردسراشدعا کنید همین.

براتون دعا میکنم.

+شاید لازم باشه چیز دیگه ای هم بنویسم

-راستی عیدتون مبارکموقع تحویل سال یادهمه بودم

تقریبا هر روز

+ممنون و ببخشید

-تلم باز نشد !


این روزا حرفایی میشنوم که اذیت میشم

متنفرم ازین حرفا

تحقیر حرفایی که یهویی کل انرژی که برای بدست اوردنش کلی تلاش کردمو ازم میگیره و پرتم میکنه عقب.

دوس دارم نشنوم.

نمیدونم تعریف کردن یه بخش هایی از زندگیم اینجا درست هست یانه

دلم یه دنیا انرژی میخواد. دلم میخواد یخوره هلم میدادن جلوتر! دلم میخواد از حرفای فلانی اذیت نمیشدمکم کردم حسمو به حرفاش امروز بهش گفتم مهم نیست اصن حرفاشو نمیخوام بدونم که چی فک میکنه.

راستش از بعد تابستون این شاید سومین باری باشه که از کلمه تنها استفادع میکنم. تلاش کردم حسش نکنم خیلی تلاش کردم اینکه شب ساعت دوازده از خستگی خوابم ببره و صبم به زور پاشمو خودمو خسته کنم.

-میخوام یه چیزایی بنویسم ولی

=ریحانِ

+nur به المانی یعنی تنها!!من که اینطور فک میکنم

-تا بعد


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها